غلبه اسپانیایی در آمریکای لاتین و به استثنای برزیل که عمدتاً پرتغالی در آن صحبت میشود، به دلیل سابقه استعمار در این منطقه است.
در سرزمینهای آمریکای لاتین، بسیاری از قلمروها توسط قدرتهای شبهه جزیره ایبری، یعنی اسپانیا و پرتغال، در طول قرنهای 15 و 16 مستعمره شدند. پس از ورود کریستف کلمب در سال 1492، اسپانیا فرآیند فتح را آغاز کرد که منجر به استعمار مناطق وسیعی از مکزیک و آمریکای مرکزی تا آمریکای جنوبی شد.
پرتغال که در توافق توردسیاس برزیل را از آن خود کرده بود، عمدتاً بر استعمار این سرزمین متمرکز بود. هنگامیکه استعمارگران به آمریکای لاتین رسیدند، زبانهای مربوطه خود را با خود بردند و این زبانها در مستعمرات ریشه ماندگاری داشتند.
در مورد برزیل، استعمار پرتغال تأثیر قابل توجهی بر زبان رایج در منطقه داشت. اگرچه به دلیل تنوع جمعیتهای بومی و ورود بردگان آفریقایی زبانهای دیگری نیز وجود داشت، زبان پرتغالی به عنوان زبان اصلی و رسمی تثبیت شد.
بنابراین تنوع زبانی در آمریکای لاتین تا حد زیادی به دلیل تصمیمات استعماری اسپانیا و پرتغال است که میراث ماندگاری در منطقه به جا گذاشت و زبانهای رایج در هر کشور را شکل داد.
اما چرا در این منطقه مستعمرات اسپانیا واگرا و مستعمرات پرتغال همگرا شد؟
واگرایی در پیکربندی سیاسی آمریکای اسپانیایی را میتوان به ترکیبی از عوامل تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی نسبت داد که بر نحوه انجام فرآیندهای استقلال در هر منطقه تأثیر گذاشت. برخی از دلایل کلیدی در ادامه شرح داده شده است:
استعمار متمایز:
استعمار اسپانیا در آمریکای لاتین با تشکیل نایب السلطنهها خود را نشان داد. در مقابل، استعمار پرتغالیها در برزیل بر اساس فرماندهیهای موروثی بود و نایب السلطنهای در مقیاسی مشابه با اسپانیا ایجاد نشد.
واحد سیاسی پادشاهی برزیل:
برزیل یک مستعمره منحصر به فرد تحت تاج و تخت پرتغال بود که به شکلگیری هویت یکپارچهتر کمک کرد. فقدان اختلافات سیاسی داخلی بزرگ، اتحاد را در زیر تاج و تخت پرتغال تسهیل کرد.
نفوذ ناپلئون در پرتغال:
در طول جنگهای ناپلئونی در اوایل قرن نوزدهم، پرتغال توسط نیروهای ناپلئونی مورد تهاجم قرار گرفت و خانواده سلطنتی پرتغال برای تأسیس دربار خود به برزیل نقل مکان کردند. این واقعیت به وحدت برزیل به عنوان یک نهاد سیاسی جداگانه کمک کرد.
جنگهای استقلال:
استقلال مستعمرات آمریکا از اسپانیا نتیجه یک سلسله جنگهای استقلال طلبانه بود که طی چندین دهه (اوایل قرن نوزدهم) رخ داد. هر منطقه از آمریکای اسپانیایی برای استقلال خود جنگید که منجر به ایجاد چندین کشور شد. این قبیل درگیریها در منطقه تحت سلطه پرتغال با این شدت وجود نداشت.
عوامل جغرافیایی:
جغرافیا نیز در شکلگیری سیاست منطقه نقش داشت. تفاوتهای جغرافیایی و توپوگرافی و همچنین فاصله بین مستعمرات، بر شکلگیری هویتهای منطقهای و دشواری هماهنگی یک فرآیند مستقل تأثیر گذاشت.
حضور جنبشهای استقلال طلب:
در آمریکای اسپانیایی، جنبشهای استقلالطلبی در زمانها و مکانهای مختلف به رهبری رهبرانی مانند سیمون بولیوار و خوزه دو سن مارتین ظهور کردند. این جنبشها منجر به ایجاد جمهوریهای مستقل متعدد شد.
میراث فرهنگی و زبانی:
تنوع فرهنگی و زبانی آمریکای اسپانیایی نیز بر شکلگیری کشورهای مستقل تأثیر گذاشت. هر منطقه هویت فرهنگی و زبانی خاص خود را داشت که به تنوع ملل مستقل کمک میکرد.